بدان که هر علم و عملی که انسان را از هواهای نفسانیّه و صفات ابلیس دور کند و از سرکشی های نفس بکاهد، آن علمِ نافع الهی و عمل صالحِ مطلوب است. و به عکس، هر علم و عملی که در انسان عُجب و سرکشی ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیّه و رذائل شیطانیّه انسان را مبرّا نکند، آن علم و عمل از روی تصرّف شیطان و نفس امّاره است. و نه آن علم نافع و علمِ خدائی است گرچه علم معارفِ اصطلاحی باشد، و نه آن عمل صالح و سازگار برای روح است گرچه جامع شرایط باشد.
و میزان در سیر و سلوک حق و باطل، قَدَم نفس و حق است، و علامت آن را از ثمراتش باید دریافت.
و اکنون سخن ما در تمام ثمرات و نتایج نیست، بلکه در همان تواضع و تکبّر است.
و در روایت کافی، سند به حضرت مولی الموحّدین رساند که فرمود: «ای طالب علم! همانا علم، دارای فضایل بسیار است. پس سَر آن، تواضع است و چشم آن، برائت از حسد است ...» [ الی آخره].
اکنون باید انسانی که دارای علم و عمل است، در خود و احوال خود و ملکات نفسانیّه تفکّر کند، و خود را در تحت نظر قرار داده تفتیش کامل کند،
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 339 ببیند در هر رشته[ ای] از علوم هست، چه ملکاتی علم در او به ارث گذاشته؟ اگر از اهل معارف است، ببیند نور معرفت الله دل او را روشن کرده و با حق و مظاهر جمال و جلال او محبّت پیدا کرده و متواضع شده؟ یا آن که به واسطه چندی مُزاولت در اصطلاحات، به همه عالم و جمیع علماء به نظر حقارت ـ که نظر ابلیس است ـ نگاه می کند، و حکماء را قشری می خواند، و دیگر علماء و دانشمندان را جزو حساب نمی آورد، مردم را چون حیوانات نظر می کند؟!
اگر چنین است بداند که این اصطلاحات بی مغز، حجاب معرفت الله و نقاب رخسارِ جانان شده. چیزی که باید انسان را از اسارت نفس وارسته کند و از علایق طبیعت بیرون ببرد، خود انسان را در سجن طبیعت محبوس کرده و در زیر زنجیرهای شیطان قرار داده. بیچاره داد از منازل عشق و محبَّت می زند، و معارف الهیّه را به چشم مردم می کشد، و خود زُنّارِ نفس و بتِ خودخواهی و خودپرستی را در زیرِ جامه دارد، و از خدای عالم غافل و به بندگان او ـ که از او هستند ـ سرکشی می کند.
ابلیس به تکبُّر به آدم از مقام قرب دور شد، و تو با این تکبّر به آدمزادگان، می خواهی راهی به معارف پیدا کنی؟ هیهات! نورِ معرفت الله باید دل را الهی کند و از رجز شیطانی دور کند. پس چه شد که در تو نتیجه به عکس داده؛ دل تو را منزلگاه شیطان و مورد استیلاء ابلیس قرار داده.
بیچاره! تو گمان می کنی اهل الله و اهل معارفی؟ این نیز از تلبیسات نفس و شیطان است که تو را سرگرم به خود کرده، و از خدا غافل کرده، و به مشتی مفاهیم و الفاظِ سر و صورت دار دلخوش کرده. در مقام علم، دَم از تجلّیات ذاتی و اسمائی و افعالی می زنی، و عالم را از حق می خوانی، و همه موجودات را جَلَوات حق می گوئی، و در مقام عمل با شیطان شرکت می کنی، و به آدمزادگان
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 340 سرکشی و تکبّر می کنی. پیش اهل معرفت، این، تکبّر به حق تعالی است.
آن علم معارفی که در انسان به جای فروتنی و خاکساری، سرکشی و تَدلُّل ایجاد کند، آن پس مانده ابلیس است. این اصطلاحات اگر این نتیجه را در انسانی حاصل کند، از تمام علوم پست تر است؛ زیرا که از آن علومِ دیگر توقع نیست که انسان را الهی کند، و از قیود نفسانیّه یکسره بیرون کند، و از حجابهای ظلمانی طبیعت وارهاند؛ و صاحبان آن علوم نیز چنین دعوائی ندارند. پس آنها به سلامت نزدیکترند. لااقل این عُجبِ موجب هلاکت ـ که از خواص ابلیس است ـ در آنها پیدا نشده، و وسیله معرفت الله آنها را از ساحت مقدّس حق دور نکرده. اگر آنان تکبُّر به مردم کنند، تکبّر به خلق کردند، ولی تو به حَسَب اقرار خودت، تکبّرت به خلق تکبّر به حق است. پس وای به حال تو ای بیچارۀ گرفتار مشتی مفاهیم و سرگرم به پاره[ ای] اصطلاحات که عمر عزیز خود را در فرو رفتن به چاه طبیعت گذراندی، و از حق به واسطه علوم و معارف حقّه دور شدی! تو به معارف خیانت کردی، تو حق و علم حقّانی را وسیله عمل شیطانی کردی. قدری از خواب غفلت برخیز، و به این مفاهیم دل خوش مکن، و گول ابلیس لعین را مخور که تو را به هلاکت کشاند، و از سرمنزل انسانیّت و قرب حق تعالی دور کند.
از اینجا حال سایر علوم را نیز باید به دست آورد. اگر حکیمی، یا فقیهی، یا محدِّث و مفسِّری، ببین ازاین علوم، در قلب تو چه یادگارهائی مانده، و چه ثمراتی از این علوم، در درخت وجود تو پیدا شده. علیّ بن ابی طالب فرمود: «سَرِ علم تواضع است».
اگر در تو تواضع و فروتنی پیدا شده است، شکر خدا کن و در ازدیاد آن
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 341 بکوش، و از حیله های نفسانی غافل مشو که نفس و شیطان در کمین هستند، و در پی فرصت می گردند که انسان را از راه حق برگردانند.
هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو؛ که غرور از شیطان است. همیشه به خود بدبین باش، و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش.
و اگر دیدی در تو از این علوم اعجاب و خودبینی و خودپسندی حاصل شده است، بدان که طعمۀ ابلیس شدی و از راه سعادت دور افتادی. و آن گاه نظر کن ببین جز پاره[ ای] اصطلاحاتِ بی مغز، چه در دست داری؟ آیا می توان با این اصطلاحات، ملائکة الله ِ غلاظ و شداد را جواب داد؟ آیا می شود با هیولی و صورت و معانیِ حرفیّه و مانند اینها، خدای عالم را بازی داد؟ گیرم در این عالم که کشف سرایر نمی شود، بتوان به بندگان خدا تدلّل و تکبّر کرد و با آنها با تحقیر و توهین رفتار کرد، آیا می توان در قبر و قیامت هم باز با همین پای چوبین رفت و از صراط هم می توان با این پای چوبین گذشت؟
علم قرآن و حدیث، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در تو ایجاد کند؛ نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینی، به صفات شیطانی تو را متّصف کند.
به جان دوست قسم که اگر علوم الهی و دینی، ما را هدایت به راه راستی و درستی نکند و تهذیب باطن و ظاهر ما را نکند، پست ترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که شغلهای دنیوی نتیجه های عاجلی دارند و مفاسد آنها کمتر است، ولی علوم دینی اگر سرمایه تعمیر دنیا شود، دین فروشی است و وزر و وبالش از همه چیز بالاتر است.
حقیقتاً چقدر کم ظرفیّتی می خواهد که به واسطه دو سه تا اصطلاح بی سر و پا که ثمرات شیطانی نیز دارد، انسان به خود ببالد و عُجب کند، و خود را از
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 342 بندگان خدا بالاتر و بهتر بداند، و بر مخلوق خدا سرکشی و سرفرازی کند، و خود را عالِم و بزرگ بخواند، و دیگران را جاهل و بی مقدار محسوب کند.
چه قدر جهل می خواهد که انسان گمان کند با این مفاهیم بی مغز، خود را به مقام علماء بالله رسانده و ملائکه پَرِ خود را زیر پای او فرش کرده، و با این خیالات توقّع تجلیل و احترام از بندگان خدا داشته، و راه در کوچه ها و جایگاه را در مجالس بر بندگان خدا تنگ کند.
اینها غرور بی جا است. اینها جهالت و شیطنت است. اینها ارث ابلیس است. اینها ظلمات فوق ظلمات است. علم، نور است، و نور قلب را روشن کند و وسعت دهد و شرحِ صدر آوَرَد و راه هدایت و سلوک را روشن کند.
چه شده است که در ما این علومِ رسمی، ظلمات و ضیق صدر و تدلُّل و تکبُّر ایجاد کرده؟! آیا می توان این الفاظ را علوم دانست و با آن در جهان سرافرازی کرد؟
عزیزا! از خواب گران برخیز، و این امراض گوناگون را با قرآن و حدیث علاج کن، و دست تمسّک به حبل الله متینِ الهی و دامن اولیاء خدا زن! پیغمبر خدا این دو نعمت بزرگ را برای ما گذاشت که به واسطه تمسّک به آنها از این گودال ظلمانی طبیعت، خود را نجات دهیم، و از این زنجیرها و غلها خلاصی پیدا کنیم، و به سیرۀ انبیاء و اولیاء متّصف شویم.
چه شد که علوم انبیاء و اولیاء، هر روز ما را از خدا دور و از حزب عقل بعید
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 343 می کند، وبه شیطان وحزب جهل نزدیک می کند؟ پس باید کی به فکر اصلاح افتاد؟
طالب علم شدی و از آن تجاوز کردی عالم شدی، به مسند فقاهت و فلسفه و حدیث و مانند اینها نشستی و خود را اصلاح نکردی! پس باید چه وقت یک قدم برای خدا برداشت؟ اینها همه دنیا بود، و تو را به دنیا نزدیک کرد، و از خدا و آخرت دور کرد، و علاقه به دنیا و طبیعت را در دل تو زیاد کرد «الَم یَانِ لِلَّذِینَ آمَنُوا ان تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله ِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَقِّ». اینها که ذکر شد، حال علماء است.
و اما اهل عمل و زهّاد و عبّاد، آنها نیز باید از احوال نفوس خود تفتیش و رسیدگی کنند، ببینند پس از پنجاه سال عبادت و زهد، در قلوب آنها از آن چه آثاری حاصل شده. آیا نماز پنجاه ساله، آنها را به اخلاقِ دوستان خدا و انبیاء ـ علیهم السلام ـ نزدیک کرده، و خوف و خشیت و تواضع و مانند آنها در او ایجاد کرده؟ یا نمازِ پنجاه ساله، عُجب و کبر آورده؛ به بندگان خدا با تدلّل وتکبر رفتار کند، و از آنها توقّع احترام و اکرام دارد؟ اگر چنین است، بداند که شیطان را در او تصرّف است، و اعمال او شیطانی و نفسانی است، و چنین عملی او را از سعادت و آشنائی با خدا دور کند، و به شیطان و جنود ابلیسی نزدیک و آشنا کند.
نمازی که معراج مومن و مقرِّب متّقین است، باید علاقه های دنیائی را از دل بگسلاند، و زنجیرهای طبیعت را پاره کند، دل را الهی و ربّانی کند. پنجاه سال سجده بر خاک، باید روح تواضع و تذلّل در انسان ایجاد کند اگر تصرف شیطان در کار نباشد. و نمازی که با دست شیطان بیاید معجون ابلیس است نه معجون الهی. و چنین معجونی رفع امراض قلبیه نکند که سهل است، به امراض و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 344 دردهای درونی بیفزاید، و دل را به حزب شیطان و جهل نزدیک کند.
وای بر آن نمازگزاری که پنجاه سال به خیال خود قصد قربت در نماز خود کرده، و در افتتاح نماز «وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارضَ» گفته، و «ایَّاکَ نَعبُدُ وَ ایَّاکَ نَستَعِینُ» در حضور حق تعالی گفته، و پس از این همه دعوی، هر روز چندین مرحله از مقام قرب خدا دور شده، واز معراج قرب مهجور گردیده، و به مقام ابلیسی و حزب شیطانی نزدیک شده، و به جای ثمره تقرّب به حق و تجافی از دار غرور ثمره غرور شیطانی و عُجب و کبر که ارث ابلیس است از آن حاصل شده.
آیا نیامده وقت آن که درصدد اصلاح نفس برآئیم، و برای علاج امراض آن قدمی برداریم؟ سرمایه جوانی را به رایگان از دست دادیم، و با غرور نفس و شیطان، جوانی را که باید با آن سعادتهای دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم، اکنون نیز درصدد اصلاح بر نمی آئیم تا سرمایۀ حیات هم از دست برود، و با خسران تامّ و شقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم.
برای اصلاح نفس ایام جوانی سزاوارتر است؛ زیرا که هم اراده قویتر است، و هم کدورت و ظلمتِ نفس کمتر است و به فطرت نزدیکتریم، و هم بار معصیت زیاد نشده که جبران آن مشکل باشد. جوانان قدر ایام جوانی را بدانند که این نعمت بزرگ را با غفلت نگذرانند که در ایّام پیری اصلاحِ نفس بسیار مشکل است. مشکلات بسیار در سنّ پیری برای انسان هست که در ایّام جوانی نیست، لکن شیطان و نفس امّاره انسان را مغرور می کنند و نمی گذارند در آن
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 345 وقت، انسان درصدد اصلاح برآید، تا آن که انسان دچار ضعف و سستی پیری شد و معاصی متراکم و کدورتهای نفسی زیاد شد، آن گاه نیز با تسویف و تعویق می گذرانند، تا اصل سرمایه را از دست بدهد و با خذلان و خسران، وارد دار انتقام شود «وَ العَصرِ * انَّ الانسَانَ لَفِی خُسرٍ».
چه خسرانی بالاتر از آن که سرمایۀ سعادت ابدی را در شقاوت ابدی خرج کند و مایه حیات و نجات، در هلاکت و فنایِ خود به کار اندازد، و تا آخر عمر از غفلت و مستی به خود نیاید.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 346